اللهم عجل لولیک الفرج

مطالب علمی-مذهبی

اللهم عجل لولیک الفرج

مطالب علمی-مذهبی

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج

۱۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است



تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند

 

ما را اسیر خال روی لب نوشته اند

 

در اعتکاف گیسوی تو سالهای سال

 

مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند

 

در مسجد الحرام خم ابروان تو

 

مثل فرشتگان مقرب نوشته اند

 

در محضر نگاه الهی تو مرا

 

در خیل نوکران مهذَب نوشته اند

 

شبهای جمعه که دل من مست کربلاست

 

از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند

 

با یک نگاه مادرت اینجا رسیده ایم

 

با این دلی که فاطمه مذهب نوشته اند

 

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است

 

ما را فدای دلبر زینب نوشته اند

 

من را که بی‌ قرار حرم می کنی بس است

 

اصلا مرا غبار حرم می کنی بس است

 

شرط نزول کوثر رحمت دعای توست

 

اصلاً تمام خلقت عالم برای توست

 

بالاتری ز درک تمام جهانیان

 

وقتی که انتهای جهان ابتدای توست

 

حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن

 

آنجا که از ازل اثر رد پای توست

 

بی حب تو کسی به سعادت نمی رسد

 

رمز نجات اهل زمانه ولای توست

 

آسوده خاطران هیاهوی محشریم

 

وقتی رضای حضرت حق در رضای توست

 

فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین

 

تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست

 

در آستانة تو کسی نا امید نیست

 

صحن امیر علقمه دار الشفای توست

 

از ابتدای صبح ازل فضل می کنی

 

ما را گدای دست اباالفضل می کنی

 

وقتی که هست دوش نبی آسمان تو

 

یعنی تو از پیمبری و او از آن تو

 

فرزند خویش را به فدای تو کرده است

 

بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو

 

معلوم کرد نزد همه حرمت تو را

 

با بوسه های دم به دمش بر دهان تو

 

فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را

 

تا بشنود ترنم عشق از زبان تو

 

آوای «من أحب حسینا» وزیده است

 

هر روز پنج مرتبه از آستان تو

 

ما از در حسینیه جایی نمی رویم

 

هستیم تا همیشه فقط در امان تو

 

هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق

 

آنجا که صبح می گذرد کاروان تو

 

این اشکها برای دلم توشه می شود

 

اذن طواف مرقد شش گوشه می شود

 

حال و هوای قلب من امشب کبوتریست

 

وقتی که کار صحن و سرای تو دلبریست

 

شبهای جمعه عکس حرم زنده می شود

 

تصویر رقص پرچم و گنبد چه محشریست

 

ما را اسیر عشق تو کرده، تفضلت

 

با این حساب کار شما ذره پروریست

 

با تربت تو کام دلم را گشوده اند

 

آقا ارادتم به شما ارث مادریست

 

در ماتم تو محفل اشک است چشم ما

 

اصلا بنای هیات ما روضه محوریست

 

ما سالهاست در غم تو گریه می‌کنیم

 

هم ناله با محرم تو گریه می‌کنیم

 شاعر: یوسف رحیمی

  • کاظم گلابچی فرد



شرح ولادت حضرت امام حسین علیه السلام

مشهور نزد علمای شیعه این است که ولادت حضرت امام حسین علیه السلام در مدینه روز سوم شعبان سال چهارم هجری بوده است.

در توقیع حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به قاسم بن علاء همدانی وکیل حضرت امام حسن عسکری علیه السلام آمده که؛ مولای ما حضرت حسین علیه السلام روز پنج شنبه سوم شعبان متولد شدند پس آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان:

اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم...

ولی بعضی چون شیخ طوسی رحمة الله (با استناد به روایتی از امام صادق علیه السلام) و شیخ مفید رحمه الله ، ولادت آن حضرت را در شب پنجم شعبان و ابن نما رحمه الله روز پنجم نقل کرده اند.

به سند معتبر از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از علی بن الحسین علیهم السلام روایت شده که چون حضرت حسین علیه السلام متولد شد حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: «فرزندم را بیاور» من آن بزرگوار را در جامه ای سفید پیچیده خدمت آن حضرت بردم، آن جناب در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، و او را در دامن خود نهاد و گریست.

اسماء عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، گریه شما از چیست؟ فرمود: برای این فرزندم می گریم. عرض کرد: این کودک که الان به دنیا آمده فرمود: بعد از من گروهی از ستمکاران او را خواهند کشت. خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند.

آنگاه فرمود: دخترم فاطمه را از این جریان باخبر نکن چون تازه این فرزند برایش متولد شده است.

سپس به حضرت علی علیه السلام فرمود: او را چه نام می گذاری؟ گفت در نامگذاری بر شما سبقت نمی گیرم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من هم بر پروردگارم سبقت نگیرم، جبرئیل نازل شد و فرمود:

ای محمد! خدای بزرگ تو را سلام می رساند و می فرماید:

عَلیٌّ مِنْکَ کَهارونَ مِنْ موسی؛ علی مسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است

او را به اسم پسر هارون نام گذار که شبیر است.

پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرمود: زبان من عربی است، جبرئیل عرض کرد نام او را «حسین» بگذار.

چون روز هفتم شد دو گوسفند سیاه و سفید برای او عقیقه کردند و یک رانش را به قابله دادند و سرش را تراشیده به وزن موی سرش نقره تصدق نمودند و خلوق (که چیز خوشبویی است) بر سرش مالیدند و فرمودند: ای اسماء

الدَّمُ فِعْلُ الجاهلیّةِ؛ خون (بر سر نوزاد مالیدن) از آداب دوران جاهلیت است

حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: چون حضرت حسین علیه السلام به دنیا امد خداوند به جبرییل دستور داد که با هزار ملک فرود آید تا از جانب خداوند و خودش به حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم تهنیت بگوید.

چون جبرئیل نازل می شد در جزیره ای به ملکی از حاملان عرش عبور نمود که نامش فُطرُس بود که خداوند به او دستوری داده که در اجرای آن سستی ورزیده پس بالش را در هم شکسته و در ان جزیره انداخته بود و فطرس هفتصد سال در آنجا به عبادت خداوند مشغول بود تا روزی که امام حسین علیه السلام متولد شد.

چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود می آیند از جبرئیل پرسید به کجا می روید؟ فرمود: خداوند نعمتی به حضرت محمد عطا فرموده مرا برای تهنیت و مبارک باد فرستاده است. فطرس گفت: مرا نیز با خود ببر شاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برایم دعا کنند. جبرئیل او را به همراه خود برد.

چون خدمت پیامبر صلوات الله علیه رسید و از جانب خداوند و خود تهنیت گفت شرح حال فطرس را به عرض رسانید حضرت فرمود: به او بگو خود را به این مولود بمالد و به جایگاه خود برگردد.

فطرس خود را به حضرت حسین علیه السلام مالید و بالا رفت و در آن حال می گفت ای رسول خدا به زودی امت تو این مولود را شهید می کنند. چون آن بزرگوار بر من حق دارد هر کس او را زیارت کند من زیارت او را به حضرتش می رسانم و هیچ مسلمانی به او سلام ندهد یا بر او صلوات نفرستد مگر آنکه به حضرتش می رسانم.

به روایت مناقب؛ چون فطرس به آسمان بالا رفت می گفت: کیست مثل من و حال آنکه من آزاد شده حسین فرزند علی و فاطمه علیهما السلام- هستم.

 

 

 


  • کاظم گلابچی فرد



سه نور آمد به عالم پر ز احساس

 

معطر هر سه از عطر گل یاس

 

سه نور تابناک آسمانی

 

حسین بن علی ، سجاد و عباس

  • کاظم گلابچی فرد


ضرار بن ضمرة ضبایى از یاران امام به شام رفت بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت على [علیه السلام] را در حالى دیدم که شب پرده‌هاى خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده، به خود مى‌پیچید، و محزون مى‌گریست و مى‌گفت: اى دنیا !!! اى دنیاى حرام! از من دور شو، آیا براى من خود نمایى مى‌کنى؟ یا شیفته من شده‌اى تا روزى در دل من جاى گیرى؟ هرگز مباد! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کرده‌ام، تا بازگشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه ارزش تو اندک و آرزوى تو پست است. آه از توشة اندک، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قیامت!

متن حدیث:

وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِى بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِى مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِى بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ یَقُولُ یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّى أَ بِى تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّى غَیْرِى لَا حَاجَةَ لِى فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ َلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ َ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.

  • کاظم گلابچی فرد



آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست

 

با آن شکست، قامت لات و عزا شکست

 

آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان

 

مهر سکوت لعل بشر زان ندا شکست

 

با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل

 

در سرزمین رکن و مقام عصا شکست

 

آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت

 

تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شکست

 

نوح نبى به ساحل رحمت رسید و خورد

 

طوفان به پاس حرمت خیرالورا شکست

 

بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق

 

تا ختم الانبیا گل لبخند را شکست

 

عیسى مسیح مُهر نبوّت به او سپرد

 

زیرا که نیست دین ورا تا جزا شکست

 

آمد برون ز غار حرا میر کائنات

 

آن سان که جام خنده باد صبا شکست

 

در خانه رفت و دید خدیجه که مى دهد

 

از بوى خویش مشک غزال ختا شکست

 

بر دور خویش کهنه گلیمى گرفت و خفت

 

آمد ندا که داد به خوابش ندا شکست

 

یا «ایّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت

 

باید که سدّ درد ز هر بى نوا شکست

 

قانون مرگ زنده به گوران به گورکن

 

کز مرگ دختران نرسد بر بقا شکست

 

آماده بهر گفتن تکبیر کن بلال

 

چون مى دهد به معرکه خصم دغا شکست

 

اینک به خلق دعوت خود آشکار کن

 

هرگز نمى خورد به جهان دین ما شکست

 

برخیز و بت شکن که على دستیار توست

 

کز بت نمى خورد على مرتضى شکست

 

طعن ابى لهب نکند رنجه خاطرت

 

کو مى خورد ز آیه «تبّت یدا» شکست

 

«ژولیده» گفت از اثر وحى ذات حق

 

آن سکوت خلوت غار حرا شکست

 

ژولیده نیشابوری



  • کاظم گلابچی فرد

ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر


ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابن‌ جعفر


با نگاه نافذت ای موسی آل محمد


شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر


ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی


هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر

 

کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت


هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر


این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان


با تو گردد هم‌ نوا و هم‌ صدا موسی ابن جعفر


تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم


کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر


عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر


کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر


تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من


هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر


شُهرت باب‌الحوائج در امامان را تو داری


انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر


کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت


بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر

 

تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی

 

خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر


دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت


اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر


دوست دارم گردنم در حلقه ی زنجیر باشد


تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر

 

کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده

 

در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر


در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه


بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر


کس نبود از دختران تو به بالای سر تو


تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر

 


  • کاظم گلابچی فرد


یا امام رضا(ع)

 

آمدم ای شاه، پناهم بده

 

خط امانی ز گناهم بده

 

ای حَرمَت ملجأ درماندگان

 

دور مران از در و، راهم بده

 

ای گل بی خار گلستان عشق

 

قرب مکانی چو گیاهم بده

 

لایق وصل تو که من نیستم

 

اِذن به یک لحظه نگاهم بده

 

ای که حَریمت به مَثَل کهرباست

 

شوق و سبک خیزی کاهم بده

  

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع

 

گرمی جان سوز به آهم بده

 

لشگر شیطان به کمین من است

 

بی کسم ای، شاه پناهم بده

 

از صف مژگان نگهی کن به من

 

با نظری، یار و سپاهم بده

 

در شب اول که به قبرم نهند

 

نور بدان شام سیاهم بده

 

ای که عطا بخش همه عالمی

 

جمله ی حاجات مرا هم بده

 

حبیب چایچیان

  • کاظم گلابچی فرد


  • کاظم گلابچی فرد



خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شده‌ست

 

سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شده‌ست

 

سرِ دین، طعمه‌ی سرنیزه‌ی تکفیر شده‌ست

 

هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آورده‌ست

 

گویی از معرکه‌ها نعش شهید آورده‌ست

 

روضه‌ی مشک رسیده‌‌ست به بی‌آبی‌ها

 

خون حق می‌چکد از ابروی محرابی‌ها

 

باز هم حرمله... سرجوخه‌ی وهابی‌ها

 

کوچه پس‌کوچه‌ی آینده، به خون تر شده است

 

باز بوزینه‌ی کابوس، به منبر شده‌ است

 

خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند

 

تا حرم، همسفر «قافله‌باشی» گردند

 

لاشه‌خواران سقیفه، متلاشی گردند

 

می‌زند قهقهه، «القارعه» بر خامی‌شان

 

خون دین می‌چکد از «دولت اسلامی»شان

 

بنویسید: تب ناخلفی‌ها ممنوع!

 

هدف آزاد شده، بی‌هدفی‌ها ممنوع!

 

در دل «عرش»، ورود سلفی‌ها ممنوع!

 

((عرش)) یک روضه‌ی فاش است که داغ و گیراست

 

((عرش)) گفتیم که نام دگرِ سامرّاست

 

شرق، در فتنه‌ی اصحاب شمال افتاده‌ست

 

بر رخ غرب، از این حادثه خال افتاده‌ست

 

وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتاده‌ست! 

 

گویی از هرچه که زشتی‌ست، کفی هم کافی‌ست!

 

جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافی‌ست!

 

تا «بهار عربی» روی علف باز کند

 

جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند

 

وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!

 

عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست

 

سینه‌ی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست

 

لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان

 

کوره‌ی دوزخیان، گوشه‌نشین تبشان

 

لهجه‌ی عبری و لحن عربی، مکتب‌شان

 

نیل را تا به فرات، آنچه که بود، آتش زد

 

شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد

 

بی‌جگرها جگر حمزه به دندان گیرند

 

انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند

 

چه تقاص‌ ز لب قاری قرآن گیرند

 

بیشتر زان که از این قوم، بدی می‌جوشد

 

از زمین غیرت «حجربن عدی» می‌جوشد!

 

گره، انگار نه انگار به کار افتاده

 

سایه‌ی سرکش ما گردنِ دار افتاده

 

چشم بی‌غیرت اگر سمت «مزار» افتاده

 

صاعقه در نفسِ ابری خود کاشته‌ایم

 

به سر هر مژه‌ای یک قمه برداشته‌ایم

 

سنگ تکفیر به آئینه‌ی مذهب؟ هیهات!

 

ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!

 

دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!

 

ما نمک خورده‌ی عشقیم، به زینب سوگند

 

پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند

 

داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!

 

کفر بر سینه‌ی توحید نشیند؟ هرگز!

 

مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!

 

پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود

 

آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود

 

خوش‌خیالی است مرامی که اجاقش کور است

 

مفتیِ نفتیِ این حرمله‌گان، مزدور است

 

قصه حنجره و تیرِ سه‌پر مشهور است

 

خار در چشم سعودی شده ((بیداریِ ما))

 

باز کابوس یهودی شده ((بیداریِ ما))

 

رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند

 

بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)

 

پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند

 

بذر غیرت، سر خاک شهدا می‌کاریم

 

پاسخ شیعه همین است که ((صاحب داریم))


شاعر : احمد بابایی

  • کاظم گلابچی فرد


ﭼﺮﺍ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯽ ‏(ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ‏) ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻮﺭﻩ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺍﺳﺖ؟

ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ‏( ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ‏) ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :

((ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻥ ! ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺜﻞ ﺳﻮﺭﻩ " ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ " ﺍﺳﺖ . ﻫﺮ ﮐﺲ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ، ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ  ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺗﻼﻭﺕ ﮐﻨﺪ ، ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺳﻮﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ، ﻣﺜﻞ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ))

ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ! ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺶ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻗﻠﺒﺎً ﻣﺤﺐ ﺗﻮﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﯾﮏ ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺶ ﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﺒﺖ ﻭﺭﺯﺩ ، ﺩﻭ ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻭﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﺪ ﻭﺑﺎ ﺍﻋﻀﺎ ﻭ ﺟﻮﺍﺭﺡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﺪ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺍﺳﺖ .

ﻗﺎﻝ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ‏( ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ‏) : ‏« ﯾﺎ ﻋَﻠُّﯽ ! ﻣَﺜَﻠُﮏَ ﻓِﯽ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﮐَﻤﺜﻞ ﺳُﻮﺭﺓ ِ ‏« ﻗُﻞ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺍَﺣَﺪ ٌ ‏» . ﻓَﻤَﻦ ﻗَﺮﺃﻫﺎ ﻣﺮَّﺓً ، ﻓﮑﺄﻧَّﻤﺎ ﻗَﺮَﺃ ﺛُﻠﺚَ ﺍﻟﻘُﺮﺁﻥ ، ﻭ َﻣَﻦ ﻗَﺮﺃﻫﺎ ﻣَﺮَّﺗﯿﻦ ، ﻓﮑﺄﻧَّﻤﺎ ﻗَﺮَﺃ ﺛُﻠﺜﯽ ﺍﻟﻘُﺮﺁﻥ ، ﻭَ ﻣَﻦ ﻗَﺮﺃﻫﺎ ﺛَﻼﺙَ ﻣَﺮّﺍﺕٍ ﻓَﮑَﺄﻧَّﻤﺎ ﻗَﺮﺃ ﺍﻟﻘُﺮﺁﻥ ﮐُﻠَّﻪ . ﻭ ﮐَﺬﻟِﮏ ﺃﻧﺖَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ! ﻓَﻤَﻦ ﺍَﺣَﺒﮏَ ﺑِﻘَﻠﺒﻪ ، ﻓَﻘَﺪ ﺍَﺩﺭَﮎَ ﺛُﻠﺚَ ﺍﻻﯾﻤﺎﻥ ، ﻭَ ﻣَﻦ ﺍَﺣَﺒﮏَ ﺑِﻘَﻠﺒﻪ ﻭَ ﻟِﺴﺎﻧِﻪ ﻓَﻘَﺪ ﺍَﺩﺭَﮎَ ﺛُﻠﺜﯽ ﺍﻻﯾﻤﺎﻥ ، ﻭَ ﻣَﻦ ﺍَﺣَﺒﮏَ ﺑِﻘَﻠﺒﻪ ﻭَ ﻟِﺴﺎﻧِﻪ ﻭ ﯾَﺪﻩ ﻓَﻘَﺪ ﺍَﺩﺭَﮎَ ﺍﻻﯾﻤﺎﻥ ﮐُﻠَّﻪُ . ‏» ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ ﺝ 39 ، ﺹ 270 ﻭ ﺝ 27 ، ﺹ 94 ، ﺡ 54 ﻭ ﺗﺄﻭﯾﻞ ﺍﻵﯾﺎﺕ ﺝ 2 ، ﺹ 860 ﻭ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺹ 153 ، ﺝ 77 ﻭ ﮐﺸﻒ ﺍﻟﯿﻘﯿﻦ ﺹ 297 ، ﻣﺒﺤﺚ 15 ﻭ ﯾﻨﺎﺑﯿﻊ ﺍﻟﻤﻮﺩﺓ ﺝ 1 ،ﺹ 376 ))

  • کاظم گلابچی فرد