اللهم عجل لولیک الفرج

مطالب علمی-مذهبی

اللهم عجل لولیک الفرج

مطالب علمی-مذهبی

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج



نام من سرباز کوی عترت است


 دوره ی آموزشی ام هیئت است


ارتش حیدر محل خدمتم


 بهر جانبازی پی هر فرصتم


 نقش سردوشی من یا فاطمه (س) است


قمقمه ام پر ز آب علقمه است


اسم رمز حمله ام یاس علی


 افسر مافوق من سیدعلی

  • کاظم گلابچی فرد




زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان امروز به سه دسته تقسیم می شوند:


۱.دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند.


۲.دسته ای راه بی تفاوت می گزینند و در زندگی مادی خود غرق می شوند و همه چیز رافراموش می کنند.


۳.دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها ،دق خواهند کرد.پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید.

  • کاظم گلابچی فرد
حکمت 117 نهج البلاغه:
 پرهیز از افراط و تفریط در دوستى با امام [علیه السلام](اعتقادى،اخلاقى)


وَ قَالَ[علیه السلام] هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ.


درود خدا بر او ، فرمود : دو تن به خاطر من به هلاکت رسیدند : دوست افراط کننده ، و دشمن دشنام دهنده.

  • کاظم گلابچی فرد


 

  دوش مرا حال خوشی دست داد

 

  سینه ما را عطشی دست داد


   نام تو بردم لبم آتش گرفت 

      

  شعله به دامان سیاوش گرفت


       نام تو آرامه جان منست    

       

  نامه تو خط امان منست


   ای نگهت خواستگه آفتاب 

         

 بر من ظلمت زده یک شب بتاب


  پرده براند زچشم ترم 

           

 تا بتوانم به رخت بنگرم


ای نفست یار و مددکار ما

         

 کی و کجا وعده دیدار ما


شاعر:مرحوم آغاسی


  • کاظم گلابچی فرد


در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است

به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است

در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست

که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد

بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است

همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است

شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است

سؤال می کند از خود هنوز آهویی

که بین دام و نگاهت کدام صیّاد است؟

دلم که دست خودم نیست این دل غمگین

همان دلی است که جامانده در گهرشاد است

بدون فنّ غزل بی کنایه می گویم

دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است


شاعر:سید حمیدرضا برقعی

  • کاظم گلابچی فرد

نتیجه تصویری برای شاه چراغ

شناسنامه

نام: احمد

لقب: شاهچراغ، سید‌السادات

کنیه: ابوعبدالله

پدر: امام موسی کاظم علیه السلام

مادر: امّ احمد

تاریخ ولادت: نامشخص

تاریخ شهادت: بین سال‌های 203 تا 218 هجری قمری

قاتل: قتلغ خان(حاکم شیراز) به فرمان مأمون عباسی

محل دفن: شیراز

ولادت

تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» تعیین شود.

پدر و مادر

حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.

مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.

ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.

بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام

 چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.

به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.

پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند. و حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.

سفر به ایران

 شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع زیادی از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیهم السلام، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت.

سفر به شیراز

 در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود. 

خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت(مأمون) دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.

 حاکم شیراز مردی به نام «قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنیان» در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: «ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند. 

لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: «الان خبر رسید که ولیعهد(امام هشتم علیه السلام) وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست ‎عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.

شهادت

حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه «سردزک» که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید. 

«قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت. 

هنگامی که «قتلغ» دانست که از طریق ستیز مسلحانه، قدرت از میان بردن آنان را ندارد؛ از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا، پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند. 

با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند، حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند.

  • کاظم گلابچی فرد


به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره

 قطره حضور، و دل را به سرای کرامتت دخیل

 می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های

 پاکت تطهیر شویم.

  • کاظم گلابچی فرد


ای ششم پیشوای اهل ولا


خلق را رهبری به دین هدی


پای تا سر خدانمایی تو


هم ز سر تا بپای صدق و صفا


زهر منصور زد شرر به دلت


آب شد پیکرت ز زهر جفا


خون شد از داغ تو دل شیعه


عالم از ماتم تو غرق عزا

  • کاظم گلابچی فرد




خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع


خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع


فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت


براى غالیه‌ی حوریان غبار بقیع


اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى


بیا به گلشن روحانى دیار بقیع


دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا


خراب شد همه آثار بى شمار بقیع


ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل


ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع


خراب کرد ستم، مشهد چهار امام


کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع


نخست مرقد سبط نبى امام حسن


بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع


مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد


امین اعظم حق، رکن استوار بقیع


مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر


که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع


مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین


جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع


قبور منهدم دیگر از تبار رسول


فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع


زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون


بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع


سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم


ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع


قبور آل پیمبر، خراب و ویران است


فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع


در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد


شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع


کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد


زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع


قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم


که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع


وگرنه تا نشود قطع دست استعمار


جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع


حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست


که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع


سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل


درود وافر و بى انتها نثار بقیع


ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا


همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع


آیت الله صافی گلپایگانی

  • کاظم گلابچی فرد


کم کم غروب ماه خدا دیده می شود


صد حیف ازین بساط که برچیده می شود


در این بهار رحمت و غفران و مغفرت


خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود


عید شما مبارک

  • کاظم گلابچی فرد